هم ازسکوت گریزان هم، ازصدابیزار
چنین چرادلتنگم؟!چنین چرابیزار؟
زمین ازآمدن برف تازه خشنوداست
من ازشلوغی بسیارردپابیزار
قدم زدم!ریه هایم شدازهوالبریز
قدم زدم!ریه هایم شدازهوابیزار
اگرچه می گذریم ازکنارهم آرام
شمازمن متنفر،من ازشمابیزار
به مسجدآمدم وناامیدبرگشتم
دل ازمشاهده تلخی ریابیزار
صدای قاری وگلدسته های پژمرده
اذان مرده ودلهای ازخدابیزار
به خانه ام بروم؟!خانه ازسکوت پراست
سکوت می کند،مرااززندگی بیزار
تمام خانه سکوت وتمام شهرصداست
ازاین سکوت گریزان،ازآن صدابیزار...
"فاضلِ جان"!