بودنی درخلوت من....

بودنی درخلوت من....

"هیچ گاه" بخاطر"هیچکس" دست ازارزش هایم نمی کشم....

شادی روح

"شهیدخیرمحمدسیاوشی"

و"شهیدشیرمحمدسیاوشی"

دایی های عزیزم ،وهمه شهدای اسلام....صلواات

کانالم 👇
@roooohoreyhan

۵ مطلب با موضوع «پست های مخصوص» ثبت شده است

۱۰
اسفند ۹۳

ای زندگی برداردست ازامتحانم

چیزی نه میدانم نه میخواهم بدانم

دلسنگ یادلتنگ!چون کوهی زمینگیر

ازآسمان دلخوش به یک رنگین کمانم

کوتاهی عمرگل ازبالانشینی ست

اکنون که می بینندخوارم، درامانم

دلبسته ی افلاکم وپابسته ی خاک

فواره ای بین زمین وآسمانم

آن روزاگرخودبال خودرامی شکستم

اکنون نمی گفتم بمانم یانمانم؟!

قفل قفس باز وقناری هاهراسان

دل کندن آسان نیست!آیامی توانم؟!

فاضل نظری

 

+مخصوص کافه54


00000000000000

 

۳۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۲
کمی بودن ...
۱۰
اسفند ۹۳

روزحدوث حادثه ی آفرینشم

چشم چه بسته بودبه دنیای سرکشم

تاپاگرفتم ازکرمِ کردگارخود

نام "محدثه"بنهادم تبارخود

بعدازحدوث،گفت اذان،پیرمخلصم

درگوش های تشنه یِ بی تابِ حافظم

گشتم کنیزِفاطمه دختِ رسول دین

بیخودزخودشدم به همین نام،اینچین

نامم محدثه چونهادندبایقین

باکسرِدال وضمه ی میم ودلی چنین

آمدبه رقص دربرِمن ازطرب چودید

ازدستِ کودکی دل دیوانه ام رمید

دل خودبه روزگارجوانی کباب گشت

موی سپیدمن نمکی برشباب گشت

ازدردپهلوی گل یاس ودلِ کبود

حالم چنین نبودوچنان،حالی ام نبود

بهرعلاج می کشم این دردکهنه را 

عالم خجل شوندهمی اهل فتنه را 

پرسدطبیب درددلم را،چه گویمش؟

بادردیار،مرحمتی راچه جویمش؟

من ازدل ودل ازمن دیوانه می گریز 

دیوانه راببین،عجب ازخانه می گریز 

ازبس گریست چشمه ی چشمم زهجریار 

سیل سرشک من،زدل آسمان ببار 

یارب چه چشمه ایست محبت؟که من ازآن 

یک قطره آب خوردم ودریاشدم چنان 

القصه گویمت چنان وصف وشرح حال 

پاسخ دهدهمی به تمامی سوال 

آن خال هاشمی که نگارم به رو زده 

منت خدای  راکه نکوبرنکوزده 

هان ای محدثه! گذرازاهل غم مکن 

عاشق بمان به آل عبا،مهرکم مکن... 


سپاس ازشاعرگرامی 



امروزیهویی:


yyyuuu

۳۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۶
کمی بودن ...
۰۲
اسفند ۹۳


کککککک

 




مخصوص تاانتهاحضور!


امیدوارم برداشت بدی ازپستهای مخصوص نشود!

۳۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۰
کمی بودن ...
۲۸
بهمن ۹۳

ظهریک روززمستانی اِمیلی وقتی به خانه برگشت

پشت درپاکت نامه ای دیدکه نه تمبری داشته

ونه مهراداره پست روی آن بود

فقط نام وآدرسش روی پاکت نوشته شده بود..

اماباتوجه نامه رابازکرد ونامه داخل آن راخواند

امیلی عزیز:

«عصرامروزبه خانه تومی آیم تاتوراملاقات کنم

باعشق خدا»

امیلی همانطورکه بادستان لرزان نامه راروی میز گذاشت

باخودفکرکردچراخودامی خواهد اوراملاقات کتد؟

اوکه آدم مهمی نبود...

درهمین فکرهابودکه ناگهان کابینت خالی آشپزخانه

رابه یادآوردوباخودگفت:من که چیزی برای پذیرایی ندارم.

سپس نگاهی به کیف پولش انداخت

اوفقط 5دلارو40سنت داشت.

بااین حال به سمت فروشگاه رفت.

ویک قرص نان فرانسوی ودوبتری شیرخرید

وقتی ازفروشگاه بیرون آمد برف به شدت درحال بارش بود.

واوعجله داشت تازودبه خانه برسد وعصرانه راحاضرکند

درراه برگشت زن ومردفقیری رادیدکه ازسرمامی لرزیدند.

مردفقیربه امیلی گفت:

خانم ماخانه پولی نداریم

بسیارسردمان است آیاامکان داردبه ماکمکی کنید؟!

امیلی جواب داد:

متاسفم من دیگرپولی ندارم واین نان راهم برای

میهمانم خریدم.

مردگفت:بسیارخوب خانم متشکرم.

وبعددستش راروی شانه همسرش گذاشت وبه حرکت ادامه داد

همانطورکه زن ومردفقردرحال دورشدن بودند

امیلی دردشدیدی رادرقلبش احساس کرد.

به سرعت به دنبال آنهادوید.

«آفا خانم خواهش می کنم صبرکنید»

وقتی امیلی به زن ومردفقیررسیدغذارابه آنهاداد.

وبعدکتش رادراوردوروی شانه های زن انداخت

مردازاوتشکرکرد وبرایش دعاکرد.

وقتی امیلی به خانه رسید

یک لحظه ناراحت شدچون خداوند می خواست به

ملاقاتش بیاید

واودیگرچیزی برای پذیرایی ازخدانداشت.

همانطورکه دررابازمی کرد

پاکت نامه ی دیگری روی زمین دید

نامه رابرداشت وبازکرد:

«امیلی عزیزازپذیرایی خوب وکت زیبایت متشکرم

باعشق خدا»


+مخصوص وفای خوبم


کمی بودن



۳۲ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۳۶
کمی بودن ...
۲۳
بهمن ۹۳

هرتیرکه ازچشم چوبادام توجست

درخسته دلم چومغزدرپسته نشست


+مخصوص** شیمابادومی **

555555887

۲۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۳۶
کمی بودن ...