۰۹
مرداد ۹۳
ماهیمون هی می خواست یه چیزی بگه تادهنشووامی کردآب تودهنش می رفت نمی تونست بگه،
دست کردم توآکواریوم درش آوردم،شروع کردازخوشحالی بالاوپایین پریدن،دلم نیومددوباره بندازمش اون تو......
اون قدربالاوپایین پریدکه خسته شدوخوابید....دیدم بهترین فرصته بندازمش توآب ولی چندساعته بیدارنشده،
یعنی چون وقتی که بیدارشده قهرکرده قتی فهمیده انداختمش توآب ......
این رفتاربعضی آدمهاست که کنارمون اند...دوسشون داریم....دوسمون دارن....ولی مارونمی فهمن فقط تودنیای
خودشون دارن بهترین رفتارروبامامی کنن......
۹۳/۰۵/۰۹
قلم خودتونه؟
لینکتون کردم
یا مولا علی،مدد