باب الجواد...بارش باران... نگفتنیست
اذن دخول بر لب یاران نگفتنیست
صدها هزار زائرو عاشق میان صحن
عرض ادب به شاه خراسان... نگفتنیست
نجوای یار وقت سحرها شنیدنیست
بانگ اذان و مرقد جانان نگفتنیست
باده ز کاسه های طلایی بجای آب
خوردن ز دست ساقی عطشان نگفتنیست
نقاره میزنند... صدای فرشتگان
حین نزول سوره ی "رحمن" نگفتنیست
آئینه کاری حرمت نفس من شکست
رمز به خود شکستن آسان نگفتنیست
صحن عتیق"قبله ی ما مایل تو" است
سجده به پای قبله ی خوبان نگفتنیست
گویند در حریم شما توبه میخرند
شرم جوان سر به گریبان نگفتنیست
کنج حرم نشستن و تنها و بی صدا
شیرینی تلاوت قرآن نگفتنیست
یک قصه بیش نیست غم عشق منتها
تفسیر عشق ناب بدین سان نگفتنیست
نابرده رنج گنج به انسان نمیدهند
راز ورود روضه رضوان نگفتنیست
یک پرده اشک روی نگاهم نشسته است
دست به سینه...ضریح سلطان... نگفتنیست
دستم رسید تابه کمند ضریح یار
دست نیاز و زلف پریشان نگفتنیست
پای ضریح...پنجره فولاد... بوی سیب
وقت غروب... ذکر"حسین جان"... نگفتنیست