۰۶
آذر ۹۳
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
گرچه طفلم به خدابانوی ملک دوجهانم
گردخترکی پیش پدرنازکند...
گره ی کرب وبلای همه رابازکند...
بهم گفت:
دوست من،یعنی مالیاقت داریم جز313
یارامام زمان باشیم؟؟
یه لبخندزدم وباشرمندگی گفتم:
بیابشینیم گریه کنیم رفیق!
ماجز20میلیون زایرکربلاهم نیستیم...
مهربان امامم!
گوشه ی حرمت،برای من هم جایی هست؟!
۹۳/۰۹/۰۶
بی دولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد