برتمام خنده هایم خطی ازماتم بکش
پاک کن شادی زدل جایش هزاران غم بکش
آنقدروقتی نمانده تامحرم،فاطمه(س)
زحمت پیراهن مشکی ماراهم بکش....
به افق خـواهـم رفـت
کلبـه ای خـواهم سـاخت
به تو نزدیـک تر شـاید
این سـراپرده ی تـاریک
نه جـای من و تـوست. . .
غفلت ازیارگرفتارشدن هم دارد
ازشمادورشدن زارشدن هم دارد
عیب ازماست که هرصبح نمی بینمت
چشم بیمارشده تارشدن هم دارد
دلم کمی خدامی خواهد....
کمی سکوت...
کمی آخرت...
دلم دل بریدن می خوهد...
کمی اشک...
کمی بهت...
کمی آغوش آسمانی...
دلم یک کوچه بی بن بست می خواهدو
یک خدا،
تاکمی باهم قدم بزنیم
فقط همین...!
زین پس تنهاادامه می دهم!
تنهازیرباران!
حتی به درخواست چترهم جواب ردمی دهم!
باران نبار..
من نه چتردارم..
نه یار...
دلم آغوشی می خواهدکه نه زن باشد نه مرد...
خدایابه زمین نمی آیی؟؟